برنامه خصوصی هنرمنذان
تار : فرهنگ موسیقی ایرانزمین زنده یاد فرهنگ شریف
نی: محمد موسوی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
تار : فرهنگ موسیقی ایرانزمین زنده یاد فرهنگ شریف
نی: محمد موسوی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
ویلون: حبیب الله بدیعی
سنتور فضل الله توکل
تنبک: جهانگیر ملک
اواز: محمد رضا شجریان
ترانه: مهستی
غزل اواز:بیر عرفان حافظ
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جانی
اواز: محمد رضا شجریان
ویلون: حبیب الله بدیعی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: بروبز مشکاتیان
نی: محمد موسوی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
زبان خامه ندارد سربیان فراق
و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
اواز: محمد رضا شجریان
ویلن: حبیب الله بدیعی
تنبک: چهانگیر ملک
غزل اواز: بیر عرفان
اجرا شده:17/4/65
این برنامه کیفیت بهتری نسبت به برنامه قبلی بارگذاری شده دارد
یاد ونام حبیب الله بدیعی نازنین وجهانگیر ملک عزیز همواره خوش باد
با ارزوی سلامتی هرچه سریعتر شجریان عزیز
اواز: محمد رضا شجریان
ویلن: حبیب الله بدیعی
اجراشده:27/6/65
غزل اواز: استاد سخن سعدی
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
اواز: محمد رضا شجریان
تار: مجید درخشانی
غزل اواز : بیر عرفان حافظ
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
اواز: محمد رضا شجریان
تار: مجید درخشانی
اجرا شده: 26/5/68
عزل اواز: بیر عرفان حافظ
اواز:محمد رضا شحریان
نی: محمد موسوی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
ابوعطا/بیات ترک
اواز: محمد رضا شحریان
تار: مجید درخشانی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
اواز: ابوعطا
اجرا شده در تاریخ:25/5/68
گر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
اواز: محمد رضا شجریان
با همکاری هنرمندان: احمد عبادی /فرهنگ شریف/ جواد معروفی/حسن ناهید/ همایون خرم/امیر ناصر افتتاح
در مایه : دشتی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
سه تار : استاد احمد حان عبادی
اواز: محمد رضا شجریان
دستگاه: شور
غزل اواز: غلی اشتری
اواز: محمد رضا شجریان
سنتور: محمد رضا شجریان
به نظز میرسذ که این برنامه اموزشی است
سه تار: استاد بهداد بابایی
اواز بیات اصفهان: محمد رضا شجریان
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
اجرا شده: در تاریخ 6/10/1373
با ارزوی بهبودی هرچه زودتر استاد شجریان
اواز: محمود محمودی خوانساری
نی: محمد موسوی
اجرا شده در منزل محمد موسوی در تاریخ 25/4/1361
غزل اواز: حافظ/طبیب اصفهانی/ بیزن ترقی

سه تار: برویز مشکاتیان
اواز ابوعطا: محمدرضا شجریان
غزل اواز:بیر عرفان حافظ

اواز:محمود محمودی خوانساری
ویلون:حبیب الله بدیعی
تار: فرهنگ شریف
تنبک: چهانگیر ملک
غزل اواز:وصال شیرازی
اواز:نادر گلچین
ویلون:حبیب الله بدیعی
سنتور: منصور صارمی
تنبک:چهانگیر ملک
غزل های اواز:رهی معیری
اهنگ: شور
اواز: محمد رضا شجریان
سنتور: مارتا مانی زاده
غزل اواز:استاد سخن شیخ اجل سعدی

اواز: محمد رضا شجریان
ویلون: دکتر جهانشاه برومند
تار: فریدون احتشامی
تنبک:همایون شجریان
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
دستگاه: شور

محرم دل
اواز: محمد رضا شجریان
نی: محمد موسوی
غزل اواز: بیر عرفان حافظ

اواز: نادر گلچین
ویلون: حبیب الله بدیعی
سنتور: منصور صارمی
تنبک: جهانگیر ملک
غزل اواز: رهی معیری
دستگاه: شور
اواز: محمد رضا شجریان
تار: مجید درخشانی
نی: جمشید عندلیبی
غزل اواز:بیرعرفان حافظ

تار: جلیل شهناز
نی: حسن کسایی
اواز: احمد مراتب
غزل اواز:فروغی بسطامی

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: جلال ذوالفنون
غزل اواز:استاد سخن شیخ اجل سعدی

اواز: محمد رضا شجریان
تار: مجید درخشانی
غزل اواز:

اواز: علی اصغر بهاری
کمانچه: علی اصغر بهاری
غزل اواز: عارف قزوینی

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: برویز مشکاتیان
غزل اواز:بیر عرفان حافظ/بابا طاهر

اواز: سیاوش
بیانو: جواد معروفی
نی : حسن ناهید
غزل اواز: بیر عرفان حافظ

تار: غلامحسین بیگجه خانی
اواز: علیرضا افتخاری
غزل اواز: شیخ اجل سعدی
با حضور بهمن بوستان ومحمد رضا لطفی
اجرا شده در منزل جواد اذر13/8/63

اواز: محمد رضا شجریان
تار:دکتر حمیدرضا طاهر زاده
غزل اواز:بیر عرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: احمد عبادی
غزل اواز: علی اشتری

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: بهداد بابایی
غزل اواز: بیرعرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
دوبیتی خوانی
اشعار بابا طاهر

اواز: محمد رضا شجریان
ویلون: حبیب الله بدیعی
تنبک: جهانگیر ملک
غزل اواز: بیر عرفان حافظ
اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: برویز مشکاتیان
غزل اواز:بیر عرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
سنتور: برویز مشکاتیان
دستگاه: ماهور
غزل اواز:شیخ اجل سعدی

اواز: محمد رضا شجریان
سنتور: مارتا مانی زاده
غزل اواز: شیخ اجل سعدی

اواز: محمد رضا شجریان
تار: محمد رضا لطفی
دستگاه: نوا
غزل اواز:بیر عرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: حسن کسایی
نی: محمد موسوی
غزل اواز:فرخی سیستانی/شیخ اجل سعدی

اواز: محمد رضا شجریان
ویلون: حبیب الله بدیعی

تار: جلیل شهناز
اواز ابوعطا: تقی سعیدی
غزل اواز:بیر عرفان حافظ/شیخ اجل سعدی
اواز: محمد رضا شجریان
سنتور: شهریار صالح
تنبک: مرتضی اعیان
دستگاه: همایون
غزل اواز: بیر عرفان حافظ

اواز: محمد رضا شجریان
تار: همایون یزدانی
تنبک: بور ابوطالب
غزل اواز: بیر عرفان حافظ/رهی معیری
اواز: محمد طاهر بور
تار: جلیل شهناز
نی: حسن کسایی
دستگاه: همایون
غزل اواز: بیر عرفان حافظ/ساقی نامه رضی الدین ارتیمانی
اجرا شده در اصفهان منزل اقای سبهر در تاریخ 3/11/1361
اواز وتار : جلیل شهناز
اواز و نی: حسن کسایی
اجرا شده: 6-1-1370
اواز: محمد رضا شجریان
تار: مجید درخشانی
دستگاه: سه گاه
غزل اواز:بیر عرفان حافظ
اجرا شده در تاریخ 22/4/68
اواز: حمیرا
ویلن: حبیب الله بدیعی
تار: فرهنگ شریف
تنبک: جهانگیر ملک
اهنگ: برویز یاحقی/علی تجویدی/فضل الله توکل
ترانه سرا:بیزن ترقی/رهی معیری/فضل الله توکل
اواز: محمد رضا شجریان
تار: فرهنگ شریف
نی: محمد موسوی
غزل اواز:بیر عرفان حافظ
بیات اصفهان
برنامه های خصوصی هنرمندان بخش دوم
اواز: ایرج/علیرضا افتخاری
تار: جلیل شهناز
نی: حسن کسایی
ویلون: علی تجویدی
تنبک: جهانگیر ملک
غزل اواز:عماد خراسانی
از سر زلف تو پیداست که پیمان شکنی
نه عجب از تو که پیمان محبان شکنی
رفت با حلقه زلفت دل دیوانه من
کس ندیدم که شود همسفر راهزنی
شور شیرین برد از یاد به فرهاد اگر
شبی از تلخی هجران تو گویم سخنی
گرچه آسان شده ام صید تو عیبم نکنند
گر بدانند خلایق که تو صیاد منی
باد از چهره خوبان چمن پرده فکند
وقت آن شد که تو هم پرده ز رخ بر فکنی
گفتم آخر تو که شمع شب تار دگری
از چه لبخند به پروانه دیوانه زنی
گفت صد خسرو اگر بنده شیرین باشند
قصه شیرین نشود تا نبود کوهکنی
قدرت عشق ببین کز پی عمری یعقوب
دیده روشن کند از بوی خوش پیرهنی
ترسم آخر نفتد زلف تو در چنگ عماد
که به هر حلقه اش افتاده دل انجمنی
اجرا شده در 14- 1-65 منزل اقای نقشینه
اواز:ایرج
کمانچه:علی اصغر بهاری
غزل اواز: علی اشتری
ما ننگ ونام بر در میخانه داده ایم
گشت فلک به گردش بیمانه داده ایم
هرشانه را که طره ساقی به خویش بست
ما نقد عقل بر سر دندانه داده ایم
دیگر دلم زسینه به بامی نمی برد
کاین مرغ را زحاصل غم دانه داده ایم
با ارزوی عمری باعزت همراه با ارامش برای فرهنگ شریف ونادر گلچین
اواز: نادر گلچین
همنوازی: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
غزل اواز: فروغی بسطامی/هاتف اصفهانی
کنون که صاحب مزگان شوخ وچشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح وشام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است ونه ماهی
چو در حضور تو ایمان وکفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی چه طاعتی چه گناهی
مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
به شکر ان که در اقلیم حسن بر همه شاهی
تسلی دل خود می دهم به ملک محبت
گهی به قطره اشکی گهی به شعله اهی
چه شود به چهره زرد من
نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من
به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی وکشور جان تو را
ز ره کرم چه زبان تو را
همه غمم بود از همین
که خدا نکرده خطا کنی
یاد ونام حبیب الله بدیعی وجهانگیر ملک همواره گرامی وخوش باد
اواز: الهه
همنواز: جلیل شهناز
اهنگ سه گاه از: همایون خرم
ترانه سرا: بهادر یگانه
عاشق سرمست وبی پروا منم
بی خبر از خویش ودنیا منم
در دل دشت جنون اواره ام
گرد باد سرکش صحرا منم
بسکه با دل وجانم امیختی
کس نداند کس نداند این تو هستی یا منم
بسکه با دل وجانم امیختی
کس نداند کس نداند این تو هستی یامنم
شمعوپروانه منم مست میخانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا دربدرم
با عشق وجنون همسفرم
شمع شب بی سحرم
از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
توای خدای من شنو نوای من
زمین واسمان تو میلرزد به زیر پای من
مه وستارگان تو میسوزد ز ناله های من
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
وای از این شیدا دل من
مست وبی پروا دل من
مجنون هر صحرا دل من
رسوا دل من رسوا دل من
لاله ی تنها دل من داغ حسرت ها دل من
سرمایه ی سودا دل من
رسوا دل من رسوا دل من
خاکستر پروانه منم خون دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی چون اه شبانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
اواز: محمود محمودی خوانساری
همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف
غزل اواز: ؟ / پیر پارس/ ابوالحسن ورزی
زحال هرکه پرسم در این عالم غمی دارد
غم عشق ارزومندم که شیرین عالمی دارد
زساز دهر غیر از بینوایی نغمه ای ناید
نوای عشق را نازم که خوش زیر وبمی دارد
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان امد وقت است که باز ایی
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یک روز در اغوش تو ارام گرفتم
یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم
افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود
جامی که زدست تو گل اندام گرفتم
از ساده دلی مشق وفاداری من شد
هردرس که زبد عهدی ایام گرفتم
استاد جلیل شهناز
دکلمه:
هنرمندی که مضراب او صدای ملت ایران است
صدای تاریخ است
صدای گذشته هاست
صدای قرون و اعصار است
صدای عرفان و معرفت و فرهنگ است
فریاد فریدالدین عطار نیشابوریست
که زیر تازیانه مغول نالید
فریاد کمال الدین اسماعیل اصفهانیست
که زیر سم ستوران مغول جان به جان آفرین تسلیم کرد
فریاد اصفهان است در فاجعه افغان
فریاد ایران است در حمله عرب
و صدای همه شادی ها، صدای همه لبخندها
و بالاخره صدای تاریخ
بزرگواران طبق اظهار دوست وسرور بزرگوار جناب نادر عزیز که برای
عیادت به منزل استاد شهناز عزیمت نموده بودند که متاسفانه از طریق
داماد استاد مطلع شدند که بدلیل نامساعد بودن حال استاد شنهاز مجدد
ایشان در بیمارستان بستری شده اند.
عزیزان از همگی شما تقاضا مندم برای سلامتی استاد دعا بفرمائید که به
حق یگانه ی مهرافرین سایه استاد را بر سر موسیقی پهنه ایرانزمین
مستدام بدارد
سه تار نوازی وصدای دلنشین استاد جلیل شهناز
غزل اواز: مولانا

من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم
من مست سراندازم از عربده نگریزم
گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی ؟
در عشق بپرهیزم پس با چه برآمیزم؟
پروانه دمسازم میسوزم و میسازم
در پی خودی و مستی می افتم و می خیزم
گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم
ور زر طلبی من زراندر قدمت ریزم
فردا که خلایق را از خاک برانگیزند
بیچاره من مسکین از خاک تو برخیزم
گر دفتر حسنت را در حشر فرو خواند
اند عرصات آن روز شوری دگر انگیزم
گو در عرصات آید شمس الحق تبریزی
من خاک سر کویت با مشک بیاویزم
اواز: زنده یاد حسن کسایی
همنوازی کمانچه: جلیل شهناز

غزل اواز: عصمت بخارایی
سر خوش از کوی خرابات گذر کردم دوش
به طلب کاری ترسا بچه ی باده فروش
پیشم آمد به سر کوچه پری رخساری
کافری، جلوه گری، زلف چو زنّار به دوش
گفتم این کوی چه کوی است، تو را خانه کجاست
ای مه نو خم ابروی تو را حلقه به دوش
گفت تسبیح به خاک افکن و زنّار ببند
سنگ بر شیشه ی تقوی بزن و باده بنوش
بعد از آن پیش من آ تا به تو گویم سخنی
سخن این است اگر بر سخنم داری گوش
زود دیوانه و سر مست دویدم سویش
به مقامی برسیدم که نه دین ماند و نه هوش
دیدم از دور گروهی همه دیوانه و مست
وز تف باده ی عشق آمده در جوش و خروش
بی دف و ساقی و مطرب همه در رقص و سماع
بی می و جام و صراحی همه در نوشا نوش
چون سر رشته ی ناموس بشد از دستم
خواستم تا سخنی پرسم از او، گفت خموش
این نه کعبه ست که بی پا و سر آیی به طواف
وین نه مسجد که در آن بی خبر آئی به خروش
این خرابات مغان است و در آن مستانند
از دم صبح ازل تا به قیامت مدهوش
گر تو را هست در این شیوه سر یکرنگی
دین و دانش به یکی جرعه چو "عصمت" بفروش
اواز: ایرج/دادبه/شاهزیدی
همنوازان اواز: احمد عبادی/حسن کسایی
دوستی اعلام فرموده اند که قسمت دوم اواز را تقی سعیدی اجرا می کنند نه اقای دادبه
با سپاس از ایشان
اواز: اکبر گلپایگانی
همنواز: اسدالله ملک
غزل اواز: سیمین بهبهانی
ستاره دیده فروبست وارمید بیا
شراب نور به رگ های شب روید بیا
زبس به دامن شب شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا
زبس نشستم وباشب حدیث غم گفتم
زغصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازی: جلیل شهناز/حسن کسایی/ناصر فرهنگفر
کلام:پیر پارس
اجرا شده:23/2/63
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنين حد هر سياهی نيست
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: پرویز مشکاتیان
کلام: پیرپارس
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدّعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت
نه من از خلوت تقوی به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازی: حسن کسایی/پرویز مشکاتیان
کلام: \پیرپارس
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
اواز: اکبر گلپایگانی
همنواز: حبیب الله بدیعی
کلام: هما گرامی
گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست
با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایهای همه جا در قفای توست
سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست
چشمت رهم نمیدهد به گذر گاه عافیت
بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست
خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟
رفتی، بسوز، اینهمه آتش سزای توست
ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر
مایئم و سینهای که در آن ماجرای توست
بیگانهام ز عالم و بیگانهای ز ما
بیچاره آن کس که دلش آشنای توست
بگذشت و گفت این به قفس افتاده کیست
این مرغ پر شکسته محزون همای توست
اواز بیات اصفهان: محمد رضا شجریان
همنواز: شاپور نیاکان
کلام: پیرپارس
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
بـــــه مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بــیا کز چشم بیمارت هـــــزاران درد برچـــــینم
الا ای همنشین دل کـــــه یارانت برفـــت از یاد
مرا روزی مـــباد آن دم که بی یاد تو بنشیـــــنم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شـیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چـــــون گــل
بیار ای باد شبگیری نســـــیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شـــــاهد و ســـــــاقی
که سلطانی عالم را طفیل عشـــــــــق میبینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوســـــت بگزینم
صـــــباح الخـیر زد بلـــــبل کجایی ساقیا برخـــیز
که غوغا میکــند در سر خیال خواب دوشـــــینم
شب رحلت هم از بـــــستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جـــــان دادن تو باشــــی شمع بالینم
حدیـــث آرزومندی که در این نامه ثبت افــــــــــتاد
هـمانا بـــــیغلط باشد که حـــــافظ داد تلقـــــینم
اواز: محمد رضا شجریان
کلام: پیرپارس/بابا طاهر
همنوازی: پرویز مشکاتیان/محمد موسوی
اواز:اکبر گلپایگانی
همنواز: علی اصغر بهاری
کلام: استاد سخن سعدی
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو “سعدی” به هیچ روی نتابد
*اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی*
اواز: علی جهاندار
همنوازی: شهرام میرجلالی/الوندی پور
کلام: استاد سخن سعدی
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آنروز که محمل برود
اشک حسرت به سرانگشت فرو میگیرم
که گرش راه دهم قافله در گل برود
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شهر آید و غافل برود
گر همه عمر نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر راه تو بیدل برود
روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
پرده بردار که هوش از سر عاقل برود
سعدی ار عشق نبازد،چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
کلام:؟
دل به يار بيوفاي خويشتن
دادم و ديدم سزاي خويشتن
زخم فرهاد و من از يك تيشه بود
او به سر زد من به پاي خويشتن
هركه ننشيند به جاي خويشتن
افتد و بيند سزاي خويشتن
کلام: طبیب اصفهانی
آشیانی دیدم از هم ریخته
یادم آمد از سرای خویشتن
اواز: حسام الدین سراج/محمد رضا شجریان
همنوازی: شهرام میرجلالی
کلام اواز: علی اطهری کرمانی/ پیر پارس
بنال ای بلبل اگر با منت سر یاری است
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است
بر آن چمن که نسیم وزد ز طره ی دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاری است
بیار باده که رنگین کنیم جامه ی دلق
که مست جام غروریم و نام هوشیاری است
بسته اند در توبه حالیا برخیز
که توبه ی وقت گل از عاشقی ز بیکاری است
سحر کرشمه ی وصلش به خواب می دیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است
خیال زلف تو پختن نه کار خامان است
که زیر سلسله رفتن طریق عیاری است
لطیفه ای است نهانی که عشق ازو خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداری است
به آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سرمدی به دشواری است
روندگان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری است
اواز: احمد مراتب
همنوازی: جلیل شهناز/حسن کسایی
کلام: فروغی بسطامی
زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
من و پیمودن پیمانه و دیوانه گری
چون همه وضع جهان گذران درگذراست
مگذر از عالم شیدایی و شوریده سری
تا کی از شعبده دور فلک خواهد بود
باده عیش بجام من و کام دگری
تا شدم بی خبر از خویش خبرها دارم
بیخبر شو که خبرهاست در این بیخبری
تا شدم بی اثر از ناله اثرها دیدم
بی اثرشوکه اثرهاست دراین بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنرشوکه هنرهاست دراین بی هنری
تا سر خود نسپردیم بخاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربدری
بیستون تاب تب تیشه فرهاد نداشت
عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازی:محمد موسوی/ پرویز مشکاتیان
کلام: پیر پارس
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
اواز: احمد مراتب
همنوازان: جلیل شهناز/جانقربان
کلام: پیر پارس
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
اواز: نادر گلچین
همنوازی: حبیب الله بدیعی
کلام: پیر پارس
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کآخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
حضوری گر همی خواهی، ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دعالدنیا و اهملها
اواز: پریسا / رضوی سروستانی
اجرا شده در سال 1356 در زاپن
همنوازان: جلال ذوالفنون/محمد موسوی/مرتضی اعیان
اواز پریسا
کلام پیر پارس
معاشران گره از زلف یار باز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ ببانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
اواز: ضربی/پریسا
ان شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یارب ابن تاثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یارب یارب است
اواز ضربی: رضوی سروستانی
کلام: مولانا
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زار تو مرا یک سلسله کن
آخر تو شبی رحمی نکنی
بر رنگ و رخ همچون زر من
تو سرو و گل و من سایه تو
من کشته تو تو حیدر من
اواز:رضوی سروستانی
کلام: مولانا
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
اواز: ضربی رضوی سروستانی
کلام: مولانا
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان: فرهنگ شریف/ محمد موسوی
کلام: پیر پارس
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
به یاد استاد جلال ذوالفنون که با زمستان همسفر شد تا بهاری دیگر را نظاره گر نباشد.
یادش گرامی باد.

اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان: جلال ذوالفنون/محمد موسوی
کلام: پیرپارس
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بُوَد که جز ره آن شیوه نسپریم
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود، به که میخوریم
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
از جرعه تو خاک زمین درّ و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در به سر بریم
اواز: محمد رضا شجریان
کلام: پیر پارس
همنواز:بیکجه خانی
جز آستان توام در جهان پناهی نيست
سر مرا بجز اين در حواله گاهی نيست
عدو چو تيغ کشد من سپر بيندازم
که تيغ ما بجز از نالهای و آهی نيست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز اين به هم به جهان هيچ رسم و راهی نيست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نيست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نيست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شريعت ما غير از اين گناهی نيست
عنان کشيده رو ای پادشاه کشور حسن
که نيست بر سر راهی که دادخواهی نيست
چنين که از همه سو دام راه میبينم
به از حمايت زلفش مرا پناهی نيست
خزينه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنين حد هر سياهی نيست
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: عثمان محمد پرست
کلام: پیر پارس
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد
از ان رنگ رخم خون در دل افتاد
وازان گلشن به خارم مبتلا کرد
خوشش باد ان نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد
قسمت سوم
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: دکتر منوچهر جهانبگلو
کلام: فخرالدین عراقی
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی ، فی الجمله این و آن نمی دانم
بجز تو در همه عالم ، دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی ، دگر جانان نمی دانم
یکی دل داشتم پُرخون ، شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاده و مجنون ، در این دوران نمی دانم
دلم سرگشته می داند ، سر زُلف پریشانت
چه می خواهد از این مسکین سرگردان ، نمی دانم
اگر مقصود تو جان است ، رُخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری ، من این و آن نمی دانم
نمی یابم تو را در دل ، نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر ، من حیران نمی دانم
قسمت دوم
اجرا شده در 11/7/62
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: دکتر منوچهر جهانبگلو
کلام: استاد سخن سعدی
اجرا شده در 11/7/1362
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: دکتر جهانبگلو
کلام: استاد سخن سعدی
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از زبان آن که شنید از دهان دوست
ای یار آشنا، علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
بیحسرت از جهان نرود هیچکس به در
الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست
بعد از تو در دل سعدی گذر نکرد
آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
اواز: حسین خواجه امیری ( ایرج)
یاد عهدی که شدم صید تو صیاد بخیر
سر وکارم زچمن با قفس افتاد بخیر
یاد ایام جوانی وغزل خوانی وعشق
که صبا مزده وصل تو به من داد بخیر
یاد ان قصر بلندی که به صد خون جگر
من بنا کردم وکندی تو زبنیاد بخیر
اواز: حسین خواجه امیری ( ایرج)
کلام: پیر پارس
دوش در حـلـقـهی مـا قـصـهی گیسوی تو بود
تا دل شـب سـخـن از سـلـسـلـهی موی تو بود
عالـَم از شـور و شـر عـشق خبر هیچ نداشت
فـتـنـهانگـیـز جهان نرگس جادوی تـو یـود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگـشت
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگـشت
بـاز مـشـتـاق کـمـانـخـانـهی ابـروی تــو بــود
عالـَم از شـور و شـر عـشق خبر هیچ نداشت
فـتـنـهانگـیـز جهان نرگس جادوی تـو یـود
اواز: محمد رضا شجریان درشور
همنواز: پرویز مشکاتیان
کلام: پیرپارس
واعظان كاين جلوه در محراب و مـنـبـر ميكنـنـد
چون به خلوت ميرونـد آن كار ديـگـر ميكنـنـد
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پـرس
تـوبه فرمايـان چرا خود تـوبه كمتر ميكنـنـد
گـوئـيــا بــاور نــمــيدارنـــد روز داوري
كاين همه قلب و دغل در كار داور ميكنـنـد
يارب اين نو دولـتان را بر خر خودْشان نشان
كاين همه نـاز از غلام ترك و اسـتـر ميكنـنـد
اي گـداي خانـقـه بر جـه كه در ديـر مـغـان
ميدهنـد آبي كه دل ها را معـطّـر ميكنـنـد
حسن بي پايان او چندان كه عاشق ميكشد
زمـرهي ديگر به عشق از غيب سر برميكنـنـد
بر در ميخانهي عشق اي مَلَك تسبيح گـوي
كاندر آنـجـا طـيـنـت آدم مـخـمّـر ميكنـنـد
صبحـدم از عرش ميآمد خروشي ، عقل گفت؛
قدسيان گوئي كه شعر حافـظ از بر مي كنـنـد
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازن: فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
کلام اواز: پیر پارس
اواز: حسین خواجه امیری ( ایرج)
همنوازان: اسدالله ملک /فضل الله توکل/جهانگیر ملک
کلام اواز: استاد سخن سعدی
معلمت همه شوخی ودلبری اموخت
جفا وناز عتاب وستمگری اموخت
برفت رونق بازار افتاب وقمر
از ان که ره به دکان تو مشتری اموخت

با ارزوی سلامتی وطول عمر برای شهنواز تار ایرانزمین جلیل شنهاز
وارامش ابدی برای روح بلند استاد پرویز یاحقی واستاد امیر ناصر افتتاح

سه تار نوازی استاد شنهاز در مایه دشتی
اجرا شده در تیرماه سال 1340
با ارزوی سلامتی برای شهنواز تار ایرانزمین
اواز: هنگامه اخوان

همنوازان: خبیب الله بدیعی/محمد موسوی
کلام: حافظ
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من خطا اين جاست
سرم به دنيی و عقبی فرو نمی آيد
تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کيست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرب
بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
نخفته ام ز خيالی که می پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
اواز : محمد رضا شجریان
همنوازان اواز: دکتر جهانشاه برومند/ سامان احتشامی / همایون شجریان

کلام: حافظ
با مدعی مگوید اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد در درد وخود پرستی
تا فضل وعقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی
در استان جانان از اسمان میندیش
کز اوج سر بلندی افتی به خاک پستی
اواز: علی رستمیان
کمانچه: استاد علی اصغر بهاری
کلام:

حال دل چه می پرسی کز فراق تو خون شد
دیده بود ودریا گشت دجله بود وجیحون شد
دل زتنگی سینه راه دیده چون یافت
قطره قطره خون گردید وذره ذره بیرون شد
باغبان چون من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
اواز: محمد رضا شجریان
کلام: حافظ
سال ها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
مزده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم واز دام جهان برخیزم
دردم از یار است ودرمان نیز هم
دل فدای او شد وجان نیز هم
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
اجرا شده در المان در سال 1366
همنوازی: حبیب الله بدیعی/تبریزی
مایه : دشتی
دریافت فایل تصویری بخش اول
دریافت فایل تصویری بخش دوم
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: جلیل شنهاز
کلام: پیر پارس
نفس بر امد وکام از تو بر نمی اید
فغان که بخت من از خواب در نمی اید
قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام ومرادم به بر نمی اید
همنوازی: حبیب الله بدیعی/فضل الله توکل/جهانگیر ملک
اجرا قطعاتی در: شوشتری وبیداد
سال اجرا:29/1/62
اواز: دلکش
همنوازان : اسدالله ملک/فضل الله توکل
کلام اواز: پیر پارس
تصنیف : اشفته حالی
مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد