خصوصی
بخش دوم
اواز: مهستی
همنوازان: حبیب الله بدیعی/جهانگیر ملک
اجرای تصنیف های: اشفته/ مستی ام دیگه درد منو دوا نمی کنه/ اسمون با من تو قهر دیگه/بنفشه
بخش دوم
اواز: مهستی
همنوازان: حبیب الله بدیعی/جهانگیر ملک
اجرای تصنیف های: اشفته/ مستی ام دیگه درد منو دوا نمی کنه/ اسمون با من تو قهر دیگه/بنفشه
همنوازی: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملگ
اجرا شده در یکم خرداد ماه سال 63
قطعاتی در مخالف سگاه
اواز: هنگامه اخوان
همنواز: محمد موسوی
کلام: هلالی جغتایی/حضرت مولانا
دل خون از امید ونشد یار یار من
ای وای برمن ودل امیدوار من
از جور روزگار نگریم که در فراق
هم روز من سیه شد وهم روزگار من
نزدیک شد که خانه صبرم شود خراب
رحمی بکن وگرنه خرابست کار من
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روز گار وصل خویش
به یاد سه استاد بی نظیر موسیقی ایرانزمین
همنوازی :/ مرتضی محجوبی/لطف الله مجد/مهدی خالدی
تنبک: علی زاهدی
اهنگ در : دشتی
اجرا شده: اول دیماه سال 1331
سپهر قصد من زار ناتوان دارد
که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد
جفای چرخ نه امروز می رود با ما
به ما عداوت دیرینه در میان دارد
به کنج بی کسی وغربتم من ان مرغی
که سنگ تفرقه دورش ز اشیان دارد
منم خرابه نشینی که گلخن تابان
به پیش کلبه من حکم بوستان دارد
منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
به قصد سوختنم اتشی نهان دارد
کسی که زد نظر بر رخ خزانی من
سرشک دمبدم از دیده ها روان دارد
ز وازگونی این بخت خویش حیرانم
که هر که را دل من دوستر زجان دارد
همیشه در پی ازار جان زار من است
به قصدمن کمر کینه بر میان دارد
(وحشی بافقی)
اواز: محمود محمودی خوانساری
کلام : فانی شیرازی
همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتر
وگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازی : پیانو
کلام اواز: پیر پارس
عکس روی تو چو در ائینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در ائینه کرد
این همه نقش در ائینه اوهام افتاد
اواز: محمود محمودی خوانساری
همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
کلام: شیخ اجل سعدی/بابا طاهر
انرا که غمی چو ن غم من نیست چه داند
که از هجر تو هم دیده چه شب می گذراند
وقتست اگر از پای در ایم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده زمن پرس
احوال دل سوختگان سوخته داند
نسیمی کزبن ان کاکل اید
مرا خوشتر زبوی سنبل اید
چو شب گیرم خیالش را در اغوش
سحر از بسترم بوی گل اید
قسمت دوم
اواز: محمدرضا شجریان
همنوازان/محمد موسوی/ویلون ؟
کلام: پیر پارس
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟
چون شد دلبر با یار وفادار چه کرد؟
این پست برگ سبزی است تحفه درویش به مدیر تارنگار خردبان جناب احسان بزرگوار
اواز: محمود محمودی خوانساری
همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
کلام : شیخ اجل سعدی
حسن تو دایم بدین قرار نماند
مست تو جاوید در خمار نماند
ای گل خندان نوشکفته نگه دار
خاطر بلبل که نو بهار نماند
هم بدهد دور روزگار مرادت
ور ندهد دور روزگار نماند
حسن دلاویز پنجه ایست نگارین
تا به قیامت بر او نگار نماند
اواز: هایده
همنواز: حبیب الله بدیعی
اجرا شده در 28 بهمن ماه سال 1350
برگ سبزی تفحه درویش به دوست بزرگوار جناب نادر هنرمند وهنرشناس مدیر تارنگار اسدالله ملک
اواز: نورالدین رضوی سروستانی
همنواز: داریوش صفوت
کلام: مولانا
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
اواز: حسام الدین سراج
کلام: علی اطهری کرمانی
همنواز: میر جلالی
رفتی ولی کجا؟ که به دل جا گرفته ای
دل جای توست گرچه دل از ما گرفته ای
بگذار تا ببینمش اکنون که می روی
ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای
اواز: محمد رضا شجریان
کلام: پیر پارس
همنواز: میر جلالی
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم وکار ما زاریست
در ان زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه های تا تاریست؟
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: علی تجویدی
کلام: پیر پارس
در ان چمن که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن ناقه های تا تاریست
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان: پرویز یاحقی/فرامرز پایور
اهنگ در: همایون
کلام: پیر پارس
به مزگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت بر فتند از یاد
مرا روزی مباد ان دم که بی یاد تو بنشینم
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: حبیب الله بدیعی
کلام: پیر پارس
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم از یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی خوش وسرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
به یاد : استاد حبیب الله بدیعی
اواز: حبیب الله بدیعی
ویلون: حبیب الله بدیعی
اهنگ در شور از: حبیب الله بدیعی
کلام ترانه از: بانوی ازاده سیمین بهبهانی
به دیوانگی طوفان چرا کردی بپا ای دیده گریان من
زطوفان تو ویرانه ها ماند بجا ای اشک چون باران
اواز: محمد رضا شجریان
سه تار: جلال ذوالفنون
کلام: پیر پارس
روز هجران وشب فرقت یار اخر شد
زدم این فال وگذشت اختر وکار ما اخر شد
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان: احمد عبادی/محمد موسوی
کلام: پیر پارس
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
عیان نشد که چرا امدم کجا بودم
دریغ درد که غافل زکار خویشتنم
اگر زخون دلم بوی شوق می اید
عجب مدار که که همدرد اهوی ختنم
همنواز: حبیب الله بدیعی
کلام : داراب افسر بختیاری
سر سلسله جنبان همه کون ومکانی
سر خیل بزرگان وامیران جهانی
اواز: حبیب الله بدیعی
کلام ترانه: بیزن ترقی
اهنگ در: دشتی از حبیب الله بدیعی
خدایا چه کردم که درمان دردم سپردی به ان نامهربان
چه پرسی ز حالم گر از دل بنالم زند اتشم بر اشیان
اواز : نورالدین رضوی سروستانی
کلام اواز: پیر پارس
همنواز اواز: فرید خراسانی
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
اواز: ادیب خوانساری
همنوازان: جلیل شنهاز/حسن کسایی
کلام اواز: مولانا
اهنگ در:افشاری
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
اواز: حسین خواجه امیری (ایرج)
همنواز اواز: محمد موسوی
این برنامه پیشکش ناقابلی است به پاس اندکی از زحمات مدیران وبلاگ هایی که به کین نابخردان سانسور گردیدند.
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: حبیب الله بدیعی
کلام اواز: پیر پارس
اگر روم پی اش فتنه ها بر انگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
اواز: محمودی خوانساری
همنواز: حبیب الله بدیعی
کلام اواز: شیخ اجل سعدی
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت وگر خطایی هست
روا بود که چنین بی حساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: مجید درخشانی
کلام اواز:پیر پارس
گداخت جان که شود کار دل تمام ونشد
بسوختیم در این ارزوی خام ونشد
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: مجید درخشانی
کلام اواز: پیر پارس
اهنگ در: بیات اصفهان
بالا بلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که اخر پیری وزهد وعلم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو حضور نماز من
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: حبیب الله بدیعی
کلام اواز: شیخ اجل سعدی
اهنگ در : شور
گر درون سوخته ای با تو بر ارد نفسی
چه تفاوت کند شکرستان مگسی
ای دل از بهر چه خونابه شدی در برمن
زود باشد که تو نیز از نظرم بر خیزی
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز: اصغر بهاری
کلام اواز: پیر پارس
یارب سبیی سلز که یارم به سلامت
باز اید وبرهاندم از بند ملامت
خاک ره ان یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهانبین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهنم راه ببستند
ان خال وخط وزلف ورخ وعارض وقامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
حاشا که من از جور وجفای تو ننالم
بیدار لطفیان همه لطف است وکرامت
ای ان که به تقریر وبیان دم زدی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر وسلامت
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی/امیر ناصر افتتاح
کلام اواز: پیر پارس
اهنگ در : بیات زند
نماز شام غریبان چو گریه اغازم
به مو یه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار ودیار انچنان بگریم زار
که از جهان ره ورسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم بر افرازم
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان اواز: مجید درخشانی/جلیل عندلیبی
کلام اواز: پیر پارس
ان یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
اواز: محمد رضا شجریان
همنوازان اواز: مجید درخشانی/جمشید عندلیبی
کلام اواز: شیخ اجل سعدی
اهنگ در : سگاه
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال اب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی اری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی ودل ببردی وبه دست غم سپردی
شب وروز در خیالی وندانمت کجایی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
تو جفای خود بکردی ونه من نمی توانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
اواز: محمد رضا شچریان
کلام اواز: پیر پارس
نفس برامد وکام از تو بر نمی اید
فغان که بخت من از خواب در نمی اید
اواز: حسین خواجه امیری (ایرج) بخش اول
همنوازان اواز: جلیل شهناز/علی تجویدی/حسن کسایی/جهانگیر ملک
اواز: بهزاد
کلام اواز: غبار همدانی
روزی که کلک تقدیر در پنجه ی قضا بود
بر لوح افرینش غم سرنوشت ما بود
زان پیشتر که نو شد خضر اب زندگانی
ما را خیال لعلت سرمایه ی بقا بود
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: پرویز مشکاتیان
کلام اواز: پیر پارس
واعظان چون جلوه در محراب ومنبر می کنند
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: پرویز مشکاتیان
غزل اواز:پیر پارس
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش
هر کسی ان درود عاقبت که کشت
همه کس طالب یارند چه هوشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
اواز: اکبر گلپایگانی
همنوازان:حبیب الله بدیعی/منصور صارمی/جهانگیر ملک
من عاشق خدایم عشق دلم خدایی است
فرجام کار دل ها درویشی وگدایی است
اواز: محمودی خوانساری
همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی/مجید نجاهی/جهانگیر ملک
اهنگ در : افشاری
کلام اواز: علیرضا ایزدی
چه می پرسی ز فریادی که پنهان در گلو دارم
که مهر خاموشی بر لب زبیم ابرو دارم
اولز: علی رستمیان
سرپرست گروه: فرامرز پایور
همنوازان اواز: فرامرز پایور/اصغر بهاری/جلیل شنهاز/محمد موسوی/محمد اسماعیلی
اواز در : ابو عطا وحجاز دشتستانی
کلام اواز: سعدی
دو چشم مست میگونت ببرد ارام هوشیاران
دو خواب الوده بربودند عقل از دست بیداران
الا ای باد شبگیری بگوی ان ماه مجلس را
تو ازادی وخلقی در غم رویت گرفتاران
اواز: ایرج
همنوازان اواز: فرهنگ شریف/ جهانگیر ملک
کلام اواز: وحشی بافقی
مدتی هست که در ازارم ومیدانی تو
به کمند تو گرفتارم ومیدانی تو
از غم هجر تو بیمارم ومیدانی تو
داغ عشق تو به جان دارم ومیدانی تو
خون دل از مزه می بارم ومیدانی تو
از برای تو چنین زارم ومیدانی تو
اواز: تاج اصفهانی
همنواز اواز: حسین یاحقی
کلام اواز: پیر پارس
غلام همت انم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد ازاد است
اواز: اکبر گلپایگانی
همنوازان اواز: پرویزیاحقی/فرهنگ شریف
غزل اواز: پیر پارس
گر بود عمر به میخانه روم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را مددی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
راز سربسته ما بین که دستان گفتند
هر زمان با دف ونی بر سر بازار دگر
تکنوازی سنتور: محمودی خوانساری
به یاد محمودی خوانساری که عاشقانه وعارفانه به موسیقی اصیل ایرانزمین بدون هیچگونه چشمداشتی خدمت نمود ومظلوم زیست مظلومانه از این جهان فانی پر کشید.
خرم ان روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم واز پی جانان بروم
نذر کرده ام گر از این غم به در ایم روزی
تا در میکده شادان وغزلخوان بروم
نماز شام غریبان چو گریه اغازم
به مو یه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار ودیار انچنان بگریم زار
که از جهان ره ورسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم بر افرازم
به یاد استاد حبیب الله بدیعی
اواز و ترانه: عبدالرسول کارگشا
همنواز اواز وترانه: ابراهیم نقدیان
کلام اواز: پیر پارس
کلام ترانه: اسماعیل نواب صفا
بالا بلند عشوه گر نقش یار من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که اخر پیری وزهد وعلم
با من چه کرد دیده معشوقه یار من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو تو حضور نماز من
چو اسیر دارم توام رام توام ای محرم رازم
منم ان شمعی که ز شب تا به سحر در سوز گدازم
اواز: محمود محمودی خوانساری
همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
غلط است هر انکه گوید که به دل ره است دل را
دل من زغصه خون شد دل تو خبر ندارد
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
از ملک جنون سلسله داران همه رفتند
اواز : محمد رضا شجریان
همنوازان اواز: جلال ذوالفنون / محمد موسوی
کلام اواز: پیر پارس
بود ایا در میکده ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
اواز: محمد رضا شجریان
همنواز اواز: محمد رضا لطفی
کلام اواز: از پیر پارس
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
اواز: محمودی خوانساری
همنوازان اواز: فضل الله توکل/جهانگیر ملک
کلام اواز: مهرداد اوستا
وفا نکردی کردم خطا ندیدی ودیدم
شکستی و نشکستم و بریدی نبریدم
اواز: حسین خواجه امیری(ایرج)
غزل اواز: حافظ
همنوازان اواز: اسدالله ملک/فرهنگ شریف/امیر بیداریان
اهنگ در : اصفهان
وقت را غنیمت دان انقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جا این دم است تا دانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر بجای من سروی غیر دوست بنشانی
اواز : محمد رضا شجریان
کلام اواز: حافظ
جهان فانی وباقی فدای شاهد وساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رخت از این جا ببرد
اواز : غلامحسین بنان
همنواز اواز: محمد رضا لطفی
کلام اواز: فروغی بسطامی/سعدی/علی اکبر شیدا / حافظ
دستگاه: شور
خوش انکه حلقه های سر زلف وا کنی
دیواننگان سلسله ات را رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
کردی سیاه زلف دوتا را که در غمت
مویم سفید سازی وپشتم دو تا کنی
گر عمر من وفا کند ای ترک تند خوی
چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی
تا کی در انتظار قیامت توان نشست
بر خیز تا هزار قیامت به پا کنی
گفتمش سیر ببینم تا از دل برود
ان چنان پای گرفتست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند ان روز که محمل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر انکس که به شهر اید وغافل برود
چشم بی سرمه سیاهش بنگری
روی ناشسته چو ماهش نگری
حسب حالی ننوشتی وشد ایامی به چند
محرمی کو که فرستیم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو افتاد وگل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار وبزن جامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بد نامی
قند امیخته با گل نه علاج دل ماست
بوس های چند بر امیز به دشنام
همنوازان: حبیب الله بدیعی/منصور صارمی/جهانگیر ملک
کلام اواز: امیر هوشنگ ابتهاج
دکلمه اشعار متن : فخری نیکزاد
اواز : نادر گلچین
اهنگ : در سگاه
شب امد ودل تنگم
شب امد ودل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شب امد ودل تنگم
شب امد ودل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه
شکیب درد خموشانه
شکیب درد خموشانه دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
چو دود بی سرسامان شدم که برق بلا
چو دود بی سرسامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد
به خرمنم زد واتش در اشیانه گرفت
امید عافیتم بود
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش وامان داشتم
قرار عیش وامان داشتم زمانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد
نگاه کرد ودوچشم مرا نشانه گرفت
زهی بخیل ستمگر
زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
به تیغ باز ستاند
به تیغ باز ستاند وبه تازیانه گرفت
همنوازان : حبیب الله بدیعی / فضل الله توکل
کلام ترانه : حیدر رقابی
کلام اواز : اوحدی مراغه ای
ترانه واواز: حسن گلنراقی
مرا ببوس
مرا ببوس برای اخرین بار برو خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت بهار ما گذشته
امشب از پیش من شیفته دل دور مرو
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو که محبوبی معشوقی منظوری مرو
اواز : محمودی خوانساری با کلامی از رهی معیری
اواز : جمال وفایی با کلامی از مهدی سهیلی
ترانه : جمال وفایی با کلامی از جهانبخش پازوکی
همنواز اواز وترانه : حبیب الله بدیعی
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر وسامانی
من اشکم ومن دردم من خاکم ومن گردم
تو مهری وتو نوری تو عشقی تو جانی
ای شاهد افلاکی
ای شاهد افلاکی در مستی ودر پاکی
که چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی
دل بی تاب من با دیدنت ارام میگیرد
اگر دوری ز اغوشم نگاهم کام میگیرد
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره
دیگه دنبال اهو دویدن فایده نداره نداره
چرا این ودر واون در میزنی ای دل غافل
دیگه دل بستن ودل بریدن فایده نداره
کلام اواز : سعدی و بابا طاهر
همنوازان : حبیب الله بدیعی وفرهنگ شریف وجهانگیر ملک
اواز : محمود محمودی خوانساری
ان را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز هجر توام دیده چه شب گذراند
کز هجر توام دیده چه شب گذراند
وقتست اگر از پای در ایم همه عمر
باری نکشیدم
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب
سوز دل یعقوب ستمدیده زمن پرس
که احوال دل سوختگان سوخته داند
نسیمی
نسیمی
نسیمی کز بن ان کاکل اید
مرا خوشتر ز بوی سنبل ایو
چو شو گیرم خیالت را در اغوش
چو شو گیرم خیالت را در اغوش
سحر از بسترم بوی گل ایو
کلام اواز:
همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی و منصور صارمی و جهانگیر ملک
اهنگ در : بیات ترک
اواز : محمود محمودی خوانساری
در طواف شمع در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
سوختم از اشنایان ای خوشا بیگانه ای
گر اسیر گر اسیر
گر اسیر خط وخالی شد دلم عیبم مکن
مرغ جایی میرود
مرغ جایی میرود که انجا اب ودانه ای
بلبل از فصل گل وپروانه از سودای شمع
هر کسی سوزد بنوعی در غم جانانه ای
عاقلانش باز از زنجیر دگر بر پا نهند
روزی از زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانه ای
این جنون
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
کنسرت با هنرمندی : سروش ایزدی (دکتر سوسن مطلوبی) وزنده یاد نورالدین رضوی سروستانی
اجرای تصنیف های
عقرب زلف سرکجت
مینای شکسته
ای عاشقان
دختر قوچانی
سرای بی کسی
از خون جوانان وطن
همنواز اواز: احمد عبادی ومحمد موسوی
اواز : محمد رضا شجریان
کلام اواز: علی اشتری ومولانا وحافظ
عمریست تا به پای خم از پا نشسته ایم
در کوی میفروش چو مینا نشسته ایم
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
صبا به لطف بگو ان غزال رعنا را
که سر به کوه وبیابان تو داده ای ما را
اواز : غلامحسین بنان
همنواز اواز: علی تجویدی
کلام اواز: فروغی بسطامی
اواز : در مایه دشتی
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی دل دوستان شکستی
کسی از خرابه ی دل نگرفته باج هرگز
تو بر ان خراج بستی وبه سلطنت نشستی
به کمال عجزگفتم که به ال رسیده جانم
زغرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی
ز طواف کعبه بگذر تو که حق نمی شناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمی پرستی
مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه
کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی
تکنواز : حبیب الله بدیعی
دستگاه : شور
به یاد استاد حبیب الله بدیعی که این نغمه جانسوز را عاشقانه نواخت.
چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم وبه پای تو سو ختیم
اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم برای تو سوختیم
پروانه سوخت یک شب واسود جان او
ما عمرها ز داغ جفای تو سوختیم
دیشب که یار انجمن افروز غیر بود
ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم
کوتاه کن حکایت شب های غم رهی
کز برق اه سوز نوای تو سوختیم
همنواز اواز : حبیب الله بدیعی / جهانگیر ملک
خواننده : الهه
کلام ترانه : بیزن ترقی
کلام اواز: تورج نگهبان
اهنگساز: همایون خرم
اهنگ : مخالف سه گاه
بسکه با جان ودلم امیختی
کس نداند که این توهستی یا منم
شمع وپروانه منم مست میخانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
اواز : محمد جواد شجریان
همنواز اواز : حبیب الله بدیعی
کلام اواز : حضرت حافظ
کلام ترانه : اسماعیل نواب صفا
زلف بر باد مده ...تا ندهی... بر بادم
ناز بنیاد مکن... تا نکَنی... بنیادم
می مخور با همه کس ....تا نخورم ...خون جگر
سر مکش... تا نکشد... سر به فلک... فریادم
زلف را حلقه مکن ...تا نکُنی در بندم
طره را تاب مده ...تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو ...تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور ...تا نکنی ناشادم
رخ برافروز ...که فارغ کنی از برگ گُلم
قد برافراز... که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ...ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن ...تا نروی از یادم
شهره شهر مشو ...تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما ...تا نکنی فرهادم
رحم کن ...بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف... نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا ...که بگرداند روی
من از آن روز... که در بند توام ...آزادم
با اجرای هنرمند دلسوخته داریوش رفیعی
در راه عشق اگر سر بر جای پا نهادیم
در فال ما نیاید جز عاشقی ومستی
اهنگ در شور از: پرویز یاحقی
کلام از : بیزن ترقی
خواننده : حمیرا
هنرمندان : حبیب الله بدیعی / فرهنگ شریف /جهانگیر ملک
از محبت بس که دیدم رنج و محنت
فـــرق محنــــت را ندانــــم از محبت
خدایا تو دانی که در زندگانی چه کـرده به من مهربانی من
خدایا تو دانی که این مهربانی شده دشمـن جــاودانی من
کسی که دلم را کشیده خدایا در آتش غم
نگفته کـه با او به غیــر محبت چه کرده دلم
بلا دیدم از دل خطا دیدم از دل نخواهم دلی را
دل غافلـــی را که شـــد باعـــث ناتوانــــی من
به عشقی اسیرم به دردی دچارم کــه از محنـت آن
قـــراری نـــــدارم سیـــــه شــــد ازآن زندگانــــــی من
به جــــرم محبــــــت غــــم و درد و محنــــت
دلی پر زحسرت زمانه چرا کرده قسمت من
ز مـــن بـــــی ریـــا تــر زتـــو بــــی وفــــا تر
ندیده زمانه که عشق توراکرده قسمت من
اگر دل دادم وفـــــا کردم خدا می داند خطا کردم
اگر بی تو گریه ها کردم خدا می داند خطا کردم
بلادیدم از دل خطا دیدم از دل نخواهم دلی را
دل غافلــی را که شـــد باعـــث ناتوانــــی من
به عشقی اسیرم به دردی دچارم کــه از محنـت آن
قـــراری نـــــدارم سیـــــه شــــد ازآن زندگانــــــی من
هنرمندان : حبیب الله بدیعی / منصور صارمی/ جهانگیر ملک
با اواز نادر گلچین وکلامی از شاعر دلسوخته رهی معیری
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یارب چو بوی گل به کجا می برد مرا
سوی دیار صباح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش
مستانه گفت که دل که مرا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
برد از دل به سوی خدا می برد مرا
بسکه جفا ز خار گل دیده دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن رخت برون کشیده ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو بداد من رسی من بخدا رسیده ام
یا ز ره وفا بیا یا زدل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان بلب رسیده ام
اواز : استاد ایرج در دشتی
تار : استاد لطف الله مجد
با کلام : فروغی بسطامی
ای خوش انانکه قدم در ره میخانه زدند
بوسه دادند لب شاهد وپیمانه زدند
به حقارت منگر باده کشان را
کین قوم پشت بر فلک از همت مردانه زدند
خون من حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خنده مستانه زدند
جانم امدبه لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به لب جانانه زدند
با اواز: استاد ایرج در سگاه
تار : استاد فرهنگ شریف
با کلام: خیام و سعدی
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای قیامت چه خوری
پیش ار پیاله را که شب می گذرد
بسم از هوا گرفتن که پری نماند وبالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید انکه روزی به کف اوفتد وصالی
اواز : استاد ایرج در بیات اصفهان
کمانچه: استاد علی اصغر بهاری
کلام اواز: از استاد علی اشتری
ما ننگ ونام بر در میخانه داده ایم
گشت فلک به گردش پیمانه داده ایم
هر شانه را که طره ساقی به خویش بست
ما نقد عقل بر سر دندانه داده ایم
دیگر دلم زسینه به با می نمی پرد
کاین مرغ را زحاصل غم دانه داده ایم
با اواز: هنرمندان ایرج ویونس دردشتی و ترانه
با کلامی: از فروغی بسطامی
با همکاری : فرهنگ شریف و امیر بیداریان
اهنگ در: ماهور
اواز :ایرج
انکه مرادش تویی از همه جو یا تر است
وانکه در این جستجو است از همه پویا تر است
اواز: یونس در دشتی
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیبا تر است
اواز :ترانه
چون به چمن صفت زنند خیل سهی قامتان
قامت رعنای تو از همه رعنا تر است
اواز: ایرج
سنبل مشکین تو از همه اشفته تر
نرگس شب های تو از همه شهلاتر است
اواز: یونس درشتی
حسن دل ارای تو از همه مشهورتر
عاشق رسوای تو از همه رسواتر است
اواز: ترانه
مست مقامات شوق از همه هوشیارتر
پیر خرابات عشق از همه برنا تر است
اوازرضا کسایی سروده معینی کرمانشاهی
خانمان سوز بود اتش گاهی
ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی
قصه یوسف وان قوم چه خوش پندی بود
بعزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
اشک در چشم فریبنده ترت می بینم
بهر طوفان زده موجیست پناهی گاهی
زردی رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه قریه دهد خرمن کاهی گاهی
انجا که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد
اواز شجریان با سروده حضرت حافظ
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر اه عذر خواه من است
زپادشاه وگدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
از ان زمان که براستان نهادم روی
فرازمند خورشید تکیه گاه من است
گناه است اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش وگو گناه من است
باز شب امد وشد اول بیداری ها
من وسودای دل وفکر گرفتاری ها
شب خیالات وهمه روز تکاپوی حیات
خسته شد جان وتنم زین همه تکراری ها
نوجوانی به هوس رفت واز ان برجا ماند
تنگی سینه وبی خوابی وبیماری ها
سرگذشتی گنه الود وحیاتی مغشوش
خاطراتی سیه از ضبط خطا کاری ها
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای دلبرا خطا اینجاست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
مرا بکار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوش است
ا
شد در شکوه من با سر گیسوی تو باز
من اگر چه پیرم وناتوان تو ز استان خودت مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
گفتمش با غم عشقت چه کنم گفت بسوز
گفتمش چاره این سوز بگو گفت بساز
من ترک عشق بازی وساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم ودیگر نمی کنم
باغ بهشت وسایه طوبی قصر جور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
کردم اشارتی ومکرر نمی کنم
هرگز نمی شود زسر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کشم
ای گشته خجل از گل روی تو شقایق
حیران شده در نرگس مست تو خلا ئق
بسیار بگشتیم به هر باغ وندیدیم
سروی چو قدت رسته در طرف حدائق
اکنون که چمن رونق گلزار جنان شد
رو باده گلگون طلب ویار موافق
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت وتار محبت
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگردمبتلا کن
ماییم وموج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
به یاد استاد مرتضی خان محجوبی پدر پیانو در ایران وهمه هنرمندان بی تکرار پهنه ایرانزمین که چهره در نقاب خاک کشیده اند وبه دوست رسیده اند.
از عقل وادب هیچ نگوید که امروز جز حالت شوریده ومستانه ندانیم
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد ومن صبر از تو نتوانم
دلم صدبار می گوید که چشم از فتنه بر هم نهه
دگر ره دیده می افتد بر ان بالای فتانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصابی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی دانم
فراقم سخت می اید لیکن صبر می باید
جزای انکه نگفتیم شکر روزوصال
شب فراق نخفتیم لاجرم زخیال
بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال
که دیده سیر نمی گردد از نظر جمال
دگربه گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال؟
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح ان دهم که غمت با دلم چه کرد
خون می رود نهفته از این زخم اندرون
ماندم خاموش واه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل ها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستی ام اگرچه بر انگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز مرگ نسنجند قدر مرد
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست
در اندرون من خسته دل ندانم چیست
که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
چه ساز بود که در پرده می زد ان مطرب
که رفت عمر وهنوزم دماغ پر زهواست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هال که از این پرده کار ما به نواست
از ان به دیر مغانم عزیز می دارند
که اتشی نمیرد همیشه در دل ماست
نخفته ام زخیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
ندای دوست در اندرون دادند
قفای سینه حافظ هنوز پر زصداست
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا کند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحر گاهم در بی سر وسامانی
من خاکم ومن گردم من اشکم ومن دردم
تو مهری وتو نوری تو عشقی وتو جانی
ای شاهد افلاکی در مستی ودر پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
فروغی بسطا می
مقیم کوی تو تشویش صبح وشام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است نه ماهی
چو در حضور تو ایمان کفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی چه طاعتی چه گناهی
مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
به شکر ان که در اقلیم حسن بر همه شاهی
تسلی دل خود میدهم به ملک محبت
گهی به دانه ی اشکی گهی به شعله اهی
هاتف اصفهانی
چه شود به چهره ی زرد من نظری زبهر خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی اشاره دوا کنی
تو شهی وکشور جان ترا تو مهی وجام جهان ترا
ز ره کرم چه زیان ترا که نظر به حال گدا کنی
تو کمان کشیده ودر کمین که زنی تیرم ومن غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی