خصوصی

خصوصی ( اجرا شده در منزل حبیب الله بدیعی در تاریخ 17/4/65) با حضور بهمن بوستان

اواز: محمد رضا شجریان

همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی/جهانگیر ملک

غزل اواز:پیر عرفان خواجه پارس



نماز شام غریبان چو گریه آغازم 
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم


به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم


من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم


خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم


خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق می‌بازم


بجز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس
عزیز من که بجز باد نیست دمسازم


هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم


سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم


ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آواز



 

خصوصی

خصوصی

اواز:محمود محمودی خوانساری

اجرا شده در: تاریخ 25/4/1361 در منزل محمد موسوی

همنواز اواز: محمد موسوی

غزل های اواز:غزالی شهدی/ حافظ/طبیب اصفهانی/بیزن ترقی


از بزم طرب باده گساران همه رفتند

از کوی جنون سلسله داران همه رفتند

نه کوهکن بی سر وپا ماند ونه مجنون

ما با که نشینیم که یاران همه رفتند


در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده ودفتر جایی


غمت در نهانخانه ی دل نشیند

به نازی که لیلی در محمل نشیند

خلد گر به پا خاری اسان بر ارم

چه سازم به خاری که در دل نشیند

بنازم به بزم محبت که ان جا

گدایی به شاهی مقابل نشیند


به هر بزمی به هر جمعی نظر کردم تو را دیدم

زهر کویی زهر شهری گذر کردم تو را دیدم

نشانی گر از هنر دیدم

تو را انجا جلوه گر دیدم

به هر گلشن رنگ وبو دیدم

نشانی از نقش او دیدم

به پنهانی گر چه پیدایی تو ناپیدا از چه با مایی

بخنند   گه در خیال من جمال تو کرده غوغایی

ندیدم من چو تو زیبایی

مرا بی تو کو شکیبایی

خصوصی

خصوصی


سه تار نوازی وصدای دلنشین استاد جلیل شهناز


غزل اواز: مولانا



من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم


من مست سراندازم از عربده نگریزم


گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی ؟


در عشق بپرهیزم پس با چه برآمیزم؟


پروانه دمسازم میسوزم و میسازم


در پی خودی و مستی می افتم و می خیزم


گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم


ور زر طلبی من زراندر قدمت ریزم


فردا که خلایق را از خاک برانگیزند


بیچاره من مسکین از خاک تو برخیزم


گر دفتر حسنت را در حشر فرو خواند


اندر عرصات آن روز شوری دگر انگیزم


گو در عرصات آید شمس الحق تبریزی


من خاک سر کویت با مشک بیاویزم


خصوصی

خصوصی  ( منزل حبیب الله بدیعی)

اواز: نادر گلچین

همنوازان: حبیب الله بدیعی/منصور صارمی/جهانگیر ملک

غزل اواز: رهی معیری/عارف قزوینی


همراه خود نسیم صبا می برد مرا

یارب چو بوی گل به کجا می برد مرا...؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب

باد فنا به ملک بقا می برد مرا

با بال شوق، ذره به خورشید می رسد

پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟

مستانه گفت دل: که مرا... می برد مرا...

برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی....

یک بوسه نسیم...، زجا می برد مرا...


ای امان از فراقت امان

مردم از اشتیاقت امان

از که گیرم سراغت امان

امان امان امان ای امان

چشم لیلی چو بر مجتون شد

دل زدیدار او پر خون شد

خون شد از راه دل بیرون شد

امان امان امان ای امان

خصوصی

خصوصی 

 

سه تار نوازی وصدای دلنشین استاد جلیل شهناز


غزل اواز: مولانا



من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم


من مست سراندازم از عربده نگریزم


گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی ؟


در عشق بپرهیزم پس با چه برآمیزم؟


پروانه دمسازم میسوزم و میسازم


در پی خودی و مستی می افتم و می خیزم


گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم


ور زر طلبی من زراندر قدمت ریزم


فردا که خلایق را از خاک برانگیزند


بیچاره من مسکین از خاک تو برخیزم


گر دفتر حسنت را در حشر فرو خواند


اند عرصات آن روز شوری دگر انگیزم


گو در عرصات آید شمس الحق تبریزی


من خاک سر کویت با مشک بیاویزم


خصوصی

خصوصی

سه تار نوازی شهنواز تار ایرانزمین جلیل شهناز در مایه دشتی


اجرا شده در تاریخ  7/4/1340


گوش جان بسپاریم به نوای جانسوز شهنواز تار ایرانزمین

 

خصوصی

ترانه رسوای زمانه (اجرا شده زنده در استودیو گلها)

اواز: الهه

همنواز: جلیل شهناز

اهنگ سه گاه از: همایون خرم

ترانه سرا: بهادر یگانه


عاشق سرمست وبی پروا منم

بی خبر از خویش ودنیا منم

در دل دشت جنون اواره ام

گرد باد سرکش صحرا منم

بسکه با دل وجانم امیختی

کس نداند کس نداند این تو هستی یا منم

بسکه با دل وجانم امیختی

کس نداند کس نداند این تو هستی یامنم

شمعوپروانه منم مست میخانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

یار پیمانه منم از خود بیگانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

چون باد صبا دربدرم

با عشق وجنون همسفرم

شمع شب بی سحرم

از خود نبود خبرم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

توای خدای من  شنو نوای من

زمین واسمان تو میلرزد به زیر پای من

مه وستارگان تو میسوزد ز ناله های من

رسوای زمانه منم دیوانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

وای از این شیدا دل من

مست وبی پروا دل من

مجنون هر صحرا دل من

رسوا دل من رسوا دل من

لاله ی تنها دل من داغ حسرت ها دل من

سرمایه ی سودا دل من

رسوا دل من رسوا دل من

خاکستر پروانه منم خون دل پیمانه منم

چون شور ترانه تویی چون اه شبانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

رسوای زمانه منم دیوانه منم

خصوصی

خصوصی


اواز: حسین خواجه امیری ( ایرج)


یاد عهدی که شدم صید تو صیاد بخیر

سر وکارم زچمن با قفس افتاد بخیر

یاد ایام جوانی وغزل خوانی وعشق

که صبا مزده وصل تو به من داد بخیر

یاد ان قصر بلندی که به صد خون جگر

من بنا کردم وکندی تو زبنیاد بخیر


خصوصی

خصوصی


اواز: حسین خواجه امیری ( ایرج)


کلام: پیر پارس


دوش در حـلـقـه‌ی مـا قـصـه‌ی گیسوی تو بود

تا دل شـب سـخـن از سـلـسـلـه‌ی موی تو بود

عالـَم از شـور و شـر عـشق خبر هیچ نداشت

فـتـنـه‌انگـیـز جهان نرگس جادوی تـو یـود

دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گـشت

دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گـشت

بـاز مـشـتـاق کـمـانـخـانـه‌ی ابـروی تــو بــود

عالـَم از شـور و شـر عـشق خبر هیچ نداشت

فـتـنـه‌انگـیـز جهان نرگس جادوی تـو یـود