دریافت برنامه

 

ساقی بیا که یار ز رخ برده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

ان شمع سر گرفته دگر چهره بر فروخت

وین بیر سالخورده جوانی سر گرفت

ان عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد وبرگرفت

هر سرو که بر مه وخور حسن می فروخت

چون تو درامدی بی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک بر صداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

 

سحرگه ره روی در سرزمینی

همی گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب انگه شود صاف

که در شیشه بماند اربعینی

 

  رفتم در میخانه حبیبم! رفتم در میخانه حبیبم! 
خوردم دو سه پیمانه، خوردم دو سه پیمانه
من مستم و دیوانه عزیزم! من مستم و دیوانه حبیبم!مارا که برد خانه،ما را که برد خانه
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریززان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریز زان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی
تو مگر، تو مگر، ماه نکو رویانی
تو مگر، تو مگر، شاه پری رویانی
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریززان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد