دریافت برنامه

 

 

ان که رخسار تو را رنگ گل ونسرین داد

صبر وارام تواند به من مسکین داد

وان که گیسوی تو را رسم تطاول اموخت

هم تواند کرمش داد من غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم

که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

کنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

ان که داد به شاهان به گدایان این داد

بعد از این دست من ودامن سر و لب جوی

خاصه اکنون که صبا مزده فروردین داد

درکف غصه دوران دل حافظ خون شد

از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد