برنامه های خصوصی هنرمندان
نفس برامد وکام از تو بر نمی اید
فغان که بخت من از خواب در نمی اید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که اب زندگیم در نظر نمی اید
قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام ومرادم به بر نمی اید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز ان غریب بلاکش خبر نمی اید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی اید
در این خیال به سر شد زمان عمر وهنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی اید
من از روز ازل دیوانه بودم
دیوانه ی روی تو ، سر گشته ی کوی تو
سرخوش از باده ی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موی تو ، تار و پود من
بی باده مدهوشم ، ساغر نوشم ز چشمه نوش تو
مستی دهد ما را ، گل رخسارا ، بهار آغوش تو
چو به ما نگری ، غم دل ببری
کز باده نوشین تری
چو به ما نگری ، غم دل ببری
کز باده نوشین تری
سوزم همچو گل از سودای دل
دل رسوای تو ، من رسوای دل
گرچه به خاک و خون کشیدی مرا
روزی که دیدی مرا
بازا که در شام غمم ، صبح امیدی مرا ، صبح امیدی مرا
پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود