خصوصی
اواز : غلامحسین بنان
همنواز اواز: محمد رضا لطفی
کلام اواز: فروغی بسطامی/سعدی/علی اکبر شیدا / حافظ
دستگاه: شور
خوش انکه حلقه های سر زلف وا کنی
دیواننگان سلسله ات را رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
کردی سیاه زلف دوتا را که در غمت
مویم سفید سازی وپشتم دو تا کنی
گر عمر من وفا کند ای ترک تند خوی
چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی
تا کی در انتظار قیامت توان نشست
بر خیز تا هزار قیامت به پا کنی
گفتمش سیر ببینم تا از دل برود
ان چنان پای گرفتست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند ان روز که محمل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر انکس که به شهر اید وغافل برود
چشم بی سرمه سیاهش بنگری
روی ناشسته چو ماهش نگری
حسب حالی ننوشتی وشد ایامی به چند
محرمی کو که فرستیم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو افتاد وگل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار وبزن جامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بد نامی
قند امیخته با گل نه علاج دل ماست
بوس های چند بر امیز به دشنام
پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود