دل انگیزان

اواز: محمد رضا شجریان/غلامحسین بنان/حسین قوامی

اجرای قطعاتی در دستگاه همایون


بخش نخست

اواز: محمد رضا شجریان

غزل اواز: حافظ

اهنگ: پرویز مشکاتیان


روز وصل دوستداران ياد باد


ياد باد آن روزگاران ياد باد


کامم از تلخي غم چون زهر گشت


بانگ نوش شادخواران ياد باد


گرچه ياران فارغند از ياد من


از من ايشان را هزاران ياد باد


اين زمان در کس وفاداري نماند


زان وفاداران و ياران ياد باد


مبتلا گشتم در اين بند و بلا


کوشش آن حق‌گزاران ياد باد


گرچه صد رود است در چشمم مدام


زنده‌رود و باغ کاران ياد باد


راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند


اي دريغ آن رازداران ياد باد ران ياد باد


ياد باد آن روزگاران ياد باد


کامم از تلخي غم چون زهر گشت


بانگ نوش شادخواران


بخش دوم

اواز: غلامحسین بنان

شعر: معینی کرمانشاهی/بابا طاهر


چون درای کاروان در میان شب روان
بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان
هر سحر که ای خفتگان به هوش

بی خبر آمدی همچو رهگذر 
بی خبر می روی توشه ای ببر

عمر دیگر کی دهندت
داستانها در زبانها مانده از کاروانها
زین حکایت با خبر شو
تا بماند داستانی از تو هم در زبانها

نیمه شب از رهگذری می گذری در سفری
بی خبر از قافله در گوشه ی صحراها 
در دل این دشت سیه جان تو ای مانده به ره
گمشده در پیچ و خم شوق و تمناها

نکنی گر هوسی ملکوتی نفسی
تو که مرغ فلکی منشین در قفسی
به چه دل بسته شوی به خدا خسته شوی
چو مرادت نبود به مرادی برسی

چون درای کاروان در میان شب روان
بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان
هر سحر که ای خفتگان بهوش


بخش سوم

اواز:حسین قوامی

اهنگ: مجید وفادار

شعر: رهی معیری

تنظیم: فریدون ناصری



باز دل زارم عاشق شد به مه مشگين مويي

آه كه پريشان دل گشتم ز پريشان گيسويي

از نگاه ماهي دل از كف دادم
در كمند زلفي به دام افتادم

آتشي فتاده بر جانم از نو
كرده نو گلي پريشانم از نو

برده دلم روي مهي
گردش چشم سيهي

فسونگر ياري
پري رخساري

اي دل ز عشق خوبان جز محنت دگر چه ديدي

كز نو ز يك نگاهي جان دادي بلا خريدي

خون شوي دلا كه از نو مرا در آتش عشق افكندي

دل به كار عاشقي بستي و ز عيش و راحت بركندي

دل من 
به عشق روي مهش
ز حسرت نگهش

چو لاله از غم خون گردد

كنم از 
ستيزه خويي او
فغان چو لاله فزون

جفاي او افزون گردد 
سپه غم بر من تازد
دل من از پاي اندازد

شب هجران جانم سوزد
غم دوري كارم سازد

چو زلف او شود پريشان احوالم