ساقی نامه
ساقی نامه
المنه لله که در میکده باز است
وین سوخته را بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
رازی که بر خلق نهفتیم و نگفتیم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
بیا ساقی آن می کز او جام جم
زند لاف بینایی اندر عدم
به من ده که گردم به تایید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
+ نوشته شده در سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ ساعت ۴:۰ ق.ظ توسط محسن
|