جاودانه ها
یار بی برده کمر بست به رسوایی ما
ما تماشایی او خلق تماشایی ما
قامت افروخته می رفت وبه شوخی می گفت
که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما
حالیا مست وخرابیم زکیفیت عشق
بس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱:۶ ق.ظ توسط محسن
|
پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود