اواز
محمد رضا شجریان
قطعه اول در مایه دشتی
همنواز اواز: رحمت الله بدیعی/اسماعیل تهرانی
کلام: پیر پارس
همنوازان گروه: اسماعیل تهرانی: سنتور/رحمت الله بدیعی: کمانچه/مهربانو توفیق: سه تار/کمال سامع: نی/ هوشنگ ظریف: تار/به اهتمام کامبیز روشن روان
اجرای قطعه قفس از ابوالحسن خان صبا توسط گروه
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که اين بازی توان کرد
شب تنهاييم در قصد جان بود
خيالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونين دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گويم که با اين درد جان سوز
طبيبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گريه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتياقم قصد جان کرد
ميان مهربانان کی توان گفت
که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تير چشم آن ابروکمان کرد
اجرای قطعه دوم در چهار گاه
کلام مثنوی: هوشنگ امیر ابتهاج
همنوازاواز: رحمت الله بدیعی/هوشنگ ظریف
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
یک نفس دردم ، هزار آواز بین !
روح را شیدایی پرواز بین
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونین ، لب خندان بیار
من خمش کردم خروش چنگ را
گر چه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی دانست و خود را می ستود
من همی کندم - نه تیشه ! - کوه را
عشق ، شیرین می کند اندوه را
در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خود اندیش را
می گِرِستم در دلش با درد دوست
او گمان می کرد اشک ِ چشم ِ اوست !